Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (530 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
specifies
U
معین کردن تصریح کردن
specify
U
معین کردن تصریح کردن
specifying
U
معین کردن تصریح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
asseverate
U
بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
restates
U
تصریح کردن
affirm
U
تصریح کردن
restated
U
تصریح کردن
restating
U
تصریح کردن
restate
U
تصریح کردن
specifies
U
تصریح کردن
stipulates
U
تصریح کردن
stipulating
U
تصریح کردن
reiterate
U
تصریح کردن
reiterated
U
تصریح کردن
reiterates
U
تصریح کردن
reiterating
U
تصریح کردن
stipulate
U
تصریح کردن
specifying
U
تصریح کردن
specify
U
تصریح کردن
affirmed
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirms
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirming
U
اثبات کردن تصریح کردن
stipulating
U
پیمان بستن تصریح کردن
stipulate
U
پیمان بستن تصریح کردن
stipulates
U
پیمان بستن تصریح کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
delimiting
U
معین کردن مرزیابی کردن
delimited
U
معین کردن مرزیابی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
delimit
U
معین کردن مرزیابی کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
delimits
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
define
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
defining
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
designate
U
معین کردن
insets
U
: معین کردن
specifying
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
specifies
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
time
U
وقت معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
times
U
وقت معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
date
U
مدت معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allot
U
معین کردن سهم دادن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allots
U
معین کردن سهم دادن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
area blocking
U
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
tabulation
U
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
reiteration
U
تصریح
speciosity
U
تصریح
stipulation
U
تصریح
affirmations
U
تصریح
affirmation
U
تصریح
protestations
U
تصریح
specification
U
تصریح
superfix
U
تصریح
definitude
U
تصریح
protestation
U
تصریح
statements
U
ادعاء تصریح
it was stipulated that
U
شرط شد که تصریح شد که
stipulator
U
تصریح کننده
statement
U
ادعاء تصریح
specifier
U
تصریح کننده
specified
U
تصریح شده
definite
U
تصریح شده صریح
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com